→♫♥کلبه تنهایی یلدا♥♫←
پسری با پدرش در رختخواب گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست گو چه خاکی را بریزم توی سر سن من از 26 افزون شده هیچکس لیلای این مجنون نشد غم میان سینه شد انباشته پدرش چون حرف هایش را شنفت پسرم بخت تو هم وا می شود غصه ها را از وجودت دور کن گفت آن دم :پدر محبوب من گفته ام با دوستانم بارها در خیابان یا میان کوچه ها کی نگاهی می کنم بر دختران غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سه تا شان رفته بودیم سینما یک سری ، بر گل پری عاشق شدم یک دو ماهی یار من بود و پرید آزیتای حاج قلی اصغر شله بعد اوهم یار من آن یاس بود بعد از این احساسی پر ادعا بعد او هم عاشق مینا شدم بعد تینا عاشق سارا شدم پدرش آمد میان حرف او گرچه من هم در زمان بی زنی لیک جز آنکه بداری مادری خاک عالم بر سرت، خیلی بدی چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:پسر های ترشیده, :: 9:0 بعد از ظهر :: نويسنده : yalda درباره وبلاگ سلام سلام.....امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد هر کی که میخواد بیاد و نظر نده لطفا همین الان شوت شو بیرون و مانع کسب و کار ما نشو....اه اه اینقدر بدم میاد از کسایی که میان میخونن نظر نمیدن........ خدایا کمکم کن تا عاشقانه ترین نگاهها را در چشمانش بریزم خدایا کمکم کن تا در بعد عشق او بهترین و شیرین ترین باشم به من کمک کن تا سرودن عشق را به هنگام طلوع افتاب هر بام بر لبانش جاری سازم و راز عشق را در گوشش سر دهم خداوندا او را نگه دار که من به عشق او زنده ام... آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||||||||||||||
|